رفقا من ميخواهم صحبتم را با اين نکته شروع کنم که ما روز بيست و يکم مه با امضاى ده نفر از اعضاى کميته مرکزى و مشاورين کميته مرکزى حزب کمونيست کارگرى٬ حزبى را اعلام کرديم که تا همين حالا سرو صداى زيادى بپا کرده است. اتفاق مهمى بود چون در حزب سياسى مهمى در اپوزسيون ايران اين مسئله رخ ميداد و آدمهائى که اين کار را کردند به هر حال آدمهاى ناشناخته اى نبودند. ولى اين حزب را ما امروز در اين سالن بنيان ميگذاريم همراه کادرهائى که در اين کنفرانس حضور دارند٬ همراه با کادرهائى که در ايندوره در ايران با ما بودند و تلاش کردند و همراه با
کادرهائى که فردا به ما ملحق ميشوند. من ميخواهم روى اين تاکيد کنم که اين حزب حزب کادرهاى کمونيستى است که ميخواهند سوسياليسم را در ايران بياورند٬ براى اين ميجنگند و پرچم کمونيستى منصور حکمت را بلند کردند. اين حزب پيشکسوت ندارد٬ پسکسوت ندارد٬ بنيانگذارش تمام کسانى اند که به قول نادر پرچم مانيفست کمونيست و يک دنياى بهتر را در دست دارند. از روز اول با آن بودند يا فردا ملحق ميشوند. به نظر من اين بايد يک خط مهم ما باشد که در تقابل با اين سوال که اين حزب کيست و چه کسانى بنيانش گذاشتند٬ بگوئيم اين حزب من است٬ حزب تو است٬ حزب کمونيستهاست٬ حزب طبقه کارگر است٬ حزب سوسياليسم است٬ حزب کمونيستها و مارکسيستهائى است که همين امروز ميخواهند دنيا را تغيير دهند. از اين نظر به خودمان و همه شما و به رفقائى که نتوانستند حضور يابند٬ به رفقائى که در دوره فراکسيون همراه ما بودند٬ به رفقايمان در ايران٬ به رفقائى که در آينده ملحق ميشوند٬ به رفقائى که در همين دو سه روزه به حزب پيوستند٬ و شورانگيز است اين قضيه که عنوان ميکنند با افتخار به شما ميپيونديم و به وجودتان افتخار ميکنيم٬ به همه من تشکيل حزب را تبريک ميگم و بايد همراه هم جلو برويم.
ما چه تفاوتى داريم؟ اين سوالى است که از ما ميپرسند. دو حزب ديگر به نام کمونيسم کارگرى هستند. اشتراک زياد داريم٬ تفاوتمان کدام است؟ برنامه مان يکى است. عمدتا از يک سنت اجتماعى و طبقاتى مى آئيم٬ يک تاريخ داريم٬ جدلهاى مشابهى را پشت سر گذاشتيم٬ اما تفاوتمان چيست؟ به نظر من تفاوت ما دو رکن دارد؛ يک نکته اينست که منصور حکمت در ايندوره رفت تو سايه. من با تمام اعتقاد و قدرت اينرا ميگم که منصور حکمت طى اين سالها رفت تو سايه. لااقل تابلويش نگاه داشته شد منتها تئوريهايش٬ پراتيکش٬ حرفش نيامد پرچم بشه. بخاطر اينکه من فکر ميکنم منصور حکمت آتش است و اگر هر جا ببريش آتش بپا ميکند٬ و هرجا اتخاد شود خصلت تحول کننده دارد. اولين تفاوت اين حزب اينست که پرچم منصور حکمت را بلند ميکند. پرچم کمونيسم منصور حکمت را بلند ميکند و اساسا ميگويد هويت ام اينست. و اين خيلى مهم است. ممکن است خيلى ها طرفدار منصور حکمت باشند اما اين حزب ميگويد که هويت حزبى ام اينست؛ هويت ما مارکس و منصور حکمت است و در بيانيه مان هم اعلام کرديم. و اين مهمترين تفاوت بيانيه ما با بقيه است و به همين اعتبار تفاوت ما اينست که در نقد تمام عيار چپ راديکال در تمام سطوح داريم حرف ميزنيم. بنظر من گرايش چپ راديکال در دو حزب موجود قوى است. چه در سياستهائى که حاکم شده و چه در سياستهائى که رسما هنوز حاکم نشده است. چه در مناسبات حزبى که امروز هست و چه در صحبتهائى که هنوز نشده است. چه در راه و روش و تاکتيکى که بدست ميدهند و يا برخوردى که با همديگر و با ما دارند. چه حتى در سوالهائى که ممکن است در آينده در مقابل شان قرار ميگيرد٬ نوع سياستى که اتخاذ ميکنند از چپ راديکال متاثر است. و اين موضوع به اين معنى نيست که گويا آدمهائى معينى هستند که حب معينى را قورت دادند. اين سنت از انقلابى در آمد که بستر اصلى آن چپ راديکال بوده است. بستر اصلى آن سوسياليسم مارکسى نبوده است و اگر برگرديد و به تاريخ ما نگاه کنيد و از اتحاد مبارزان کمونيست تا امروز٬ بويژه دوره حزب کمونيست ايران٬ در هر قدمى ناچار بوديم چپ سنتى و چپ راديکال را نقد کنيم و يک سنگر کمونيسم مارکسيستى را حداقل در سطح تئوريک تثبيت کنيم. امروز وقتى نگاه ميکنيد ما هنوز آن حزب سياسى مارکسيستى را که منصور حکمت در کنگره سوم گفت شش هفت ماه فرصت داريم بسازيم٬ هنوز نساختيم و بايد بسازيمش.
يک تفاوت اساسى ما اينست که از روز اول طورى کار کنيم و شروع کنيم که با تمام آن ميراث يکبار براى هميشه خداحافظى کنيم و کنار بگذاريم. حزب سياسى باز و مدرن بسازيم که آدمها در آن راحت اند٬ حرفشان را ميزنند٬ انتقاد ميکنند٬ بحث شان را مطرح ميکنند٬ اعتماد بنفس دارند٬ شورشى اند٬ علنى اند٬ مينويسند٬ مبلع اند٬ مروج اند٬ کمونيست پراتيسين اند٬ و همه جا ميروند. ترکيب کادرى که ما امروز داريم شروع خوبى براى برداشتن اين گام است. ميتوانيم ايندوره جديد را اينطور شروع کنيم که اجتناب کنيم از يک قالب و ورژن کوچکتر از حزب کمونيست کارگرى. بايد يک پديده جديد و مدرن و شاد بسازيم که هر کسى بياد توش و بگويد اين است. و بنظر من هر کداممان متعهد شويم٬ منظورم تعهد اخلاقى نيست٬ بلکه از زاويه پراتيکى منظورم است٬ که اگر يک ناظر بيرونى ما را نگته ميکند بگويد اينها متفاوت اند٬ اينها متفاوت اند٬ اينها در حرف متفاوت اند٬ اينها در رفتار اجتماعى متفاوت اند٬ اينها روى سوالاتى که انگشت ميگذارند متفاوت اند٬ اينها در رفتار و برخورد تشکيلاتى متفاوت اند٬ اينها واقعا برابرى طلب اند٬ اينها واقعا فخر نميفروشند٬ اينها واقعا مناسبات کهنه پادشاهى و سنتهاى کهنه حزب توده و جبهه ملى و احزاب چپ راديکال را به ارث نبردند. اينها وقتى دارند انتقاد ميکنند فقط به بغل دستى شان انتقاد نميکنند٬ پراتيک شان نشان ميدهد که يک جريان انتقادى اند.
به نظر من اين دو رکن اصلى ميتواند ما را به بستر اصلى کمونيسم کارگرى تبديل کند. من شخصا خودم نه عاشق حزب سازى ام و نه عاشق فراکسيون سازى. ديروز هم در مصاحبه با راديو سپهر در همين شهر گفتم که من خوشحال نيستم از حزب کمونيست کارگرى جدا شدم. من حزب کمونيست کارگرى را پاره تن خودم ميدانستم و هنوز هم از دستاوردهايش دفاع ميکنم. چون به سهم خودم در آن سهيم بودم. اين تصميم سختى بود که ما گرفتيم و کارى که انجام داديم به اين خاطر نبود که سازمان و يا محفل و يا حزبى بسازيم که هست٬ بخواهيم که باشيم. ما ميخواهيم پديده اى را بسازيم که جواب بدهد. شما وقتى نقد داريد به يک پديده داريد ميگوئيد که اين کافى نيست٬ بايد کنار گذاشت و بايد در ارتفاع بلند ترى قرار گرفت. اگر ما ميگوئيم اين کافى نيست٬ ما بايد در جائى قرار بگيريم که نه فقط بزعم خودمان بلکه بزعم کل جامعه٬ بگويند اينها جريان اصلى کمونيسم کارگرى هستند. اينها خط مارکسيستى کمونيسم منصور حکمت را نمايندگى ميکنند. بقيه هم حرفهاى درستى ميزنند٬ آنها هم سياستهاى درستى دارند٬ منتها اينها دارند حرف اصلى را ميزنند. چرا؟ چون اينها جريانى هستند که در جنبش کارگرى راديکالها را جمع کردند٬ اينها سوسياليستهاى جنبش کارگرى و محافل کارگرى را دور خود جمع کردند٬ اينها جريانى اند که دانشگاهها را دور خود دارند٬ اينها جريانى اند که مهمترين سياستها را در جنبش آزادى زن اتخاذ ميکنند٬ اينها حزب باز سياسى مارکسيستى و مدرن را درست کردند٬ اين ها حزب نسل جديداند. ما بايد با الگوهائى براى همه شناخته شويم و هر کسى که ميگويد اين حزب چه ميگويد و تفاوتش چيست٬ بگويند که اين حزب اينها است. و اين ميشود شروع جديد براى ما. اين ميشود دوره جديد براى ما. اين يعنى کمونيسم کارگرى آپ ديت شده در قرن بيست و يکم در متن تحولات سياسى ايران٬ با يک نسل جديد و با يک انتقاد دوره اى و طولانى در تاريخ اين حزب٬ و کارى که ما شروع کرديم.
اين شروع جديد بايد به اين ختم شود. بنظر من هر افقى کمتر از اين نسخه شکست است. ما بايد دسته جمعى برويم که به آن حزب بزرگ انقلاب کارگرى در ايران تبديل شويم. اگر بعد مدتى به اين پديده تبديل نشويم٬ شخصا فکر ميکنيم بايد فکر ديگرى کرد. ما بايد دوره اى به خود وقت بدهيم و چهارچوبهاى اصلى حزب را بسازيم. شرايط بقول يکى از رفقا اجازه دادن فرصت طولانى را نميدهد٬ اما اگر نتوانيم اينکار را بکنيم پروژه ما با شکست مواجه ميشود. من شخصا اينطور فکر ميکنم. و همينطور فکر ميکنم که اين کنفرانس و همه ما که اين دوره جنگيديم٬ نقد کرديم٬ و امروز اينجا هستيم٬ با اين توقع آمديم و امروز در شروعمان با همين توقع سراغ وظايفمان برويم. ما ميتوانيم اينکار را بکنيم. ما ميتوانيم آن حزب مارکسيستى را بسازيم و از سنتهاى چپ راديکال تماما جدا شويم و هم هويت کمونيستى منصور حکمت را بر تارک سياست ايران بکوبيم٬ هم اين جنبش را در ايران متحد کنيم٬ و هم اين سياستها را در صحنه واقعى پراتيک کنيم. ما بايد اين پرچم را که ميخواهند "از آن عبور کنند"٬ در سايه قرارش بدهند٬ دربياريم و دست بگيريم. در بحثى به يکى از دوستان ميگفتم که اين بحث عبور را من اينطور ميبينم که اگر شما خاکش هم بکنيد٬ من با چنگ و دندان از قبر درميارم و نميگذارم. به نظر من بايد اين هويت را برد بالا و اين مجموعه ميتواند ما را جلو ببرد و ما را پيروز کند.
يک تفاوت اساسى ديگر ما با اين دو حزب موجود اينست که – رفقا هم اشاره کردند- ما داريم به منافع کل جنبش کمونيسم کارگرى نگاه ميکنيم. اين جنبه در احزاب ديگر کمرنگ شده است. با لااقل نگاه نميکنند به اين موضوع حال با هر توجيه سياسى تئوريک که دارند. اين موضوع از جانب ما دو وجه دارد؛ يک وجه انترناسيوناليسم ماست٬ هويت ماست. منفعت ما منفعت جنبش مان است. منفعت شخصى و منفعت حزبى جدا از جنبش نداريم. منافع جنبش ما به هر منفعت حزبى ارجحيت دارد. منافع جنبش سياسى ما در تقابل با راست و در جدال راست و چپ جامعه ارجحيت دارد. اگر غير از اين باشد ما دچار سکتاريسم ميشويم٬ دچار فرقه گرائى و خود بينى ميشويم٬ دچار همان از خود متشکرى و از خود تعريف کنى چپ راديکال ميشويم. به ادبياتى سوق پيدا ميکنيم که امروز بخشا شاهديم و ميبنيم. ۱۶ نفر جائى جمع ميشوند و مينويسند "تعداد زيادى در فلان جا جمع شدند". در خودش نميبيند که چرا هنوز
نميتوانم صد هزار نفر از طبقه کارگر را با خط و پرچم و فراخوان و شعار کمونيستى من به ميدان بياورم. و چرا اپوزيسيون از من نميترسد و هر کسى که ميخواهد از چيزى تبرى بجويد به ما فحش دهد. اينطور خود را نگاه نميکند و از گرفتن قدرت سياسى هم حرف ميزند. اگر اينطور کار کنيد٬ قدرت سياسى که سهل است يک آبادى را هم نميتوانيد بگيريد.
در نتيجه ما بايد منافع اين جنبش را جلويمان قرار دهيم و اينطور کار کنيم. در پراتيک واقعى مان اينطور باشيم. ما بايد اين ديوارهاى نفرت را ويران کنيم. ما به اتحاد بخش سازمانى که بجاى خود٬ به نيروى جنبش مان که پراکنده شده است جواب دهيم. يکى از پيامهائى که من اينروزها از رفيقى از کمونيستهاى کارگرى در عراق دريافت کردم جمله جالبى دارد٬ ميگويد من اميدم به شماست. بخاطر اينکه اين جامعه پر از کمونيستهاى کارگرى طرفدار منصور حکمت است که عضو احزاب موجود
نيستند. حزب ندارن و هيچکدام از اين احزاب را قبول ندارند. شما ميتوانيد متحد کنيد. من زنده شدم. بيائيد فراخوان و بيانيه صادر کنيد به کمونيستها در کردستان عراق که متحزب و متشکل شوند. (کف زدن حضار) در ايران همين حرف را به ما زدند٬ در دانشگاهها همين برخورد را با ما کردند٬ رفقائى در جنبش کارگرى اين توقع را مطرح کردند٬ رفقائى که درجه اى با حزب فاصله داشتند اين حرف را زدند. بنظر من اين مهمترين ويژگى ماست. نه فقط در سطح احزاب موجود بلکه در سطح ماکرو جنبش مان. به اين اعتبار ما ادبياتمان فرق ميکند. ما رابطه مان فرق ميکند. ما زخم خورديم٬ اذيتمان کردند٬ اما نفرت پراکنى نکرديم. بنابراين بايد همه بدانند و امروز هم اعلام ميکنيم که اين خصوصيت کادرهاى اين جنبش است؛ ما حزب نفرت عليه هيچ کمونيست و هيچ سوسياليست و هيچ کارگر مبارزى و هر کسى که ميخواهد سنگى روى سنگ بگذارد٬ نيستيم. ما حزب اتحاديم. ما عليه کسانى که عليه ما رفتار درخور شان و در خور شان کمونيسم کارگرى نکردند را تکرار نميکنيم. ادبيات ما مملو از اينها نخواهد بود. ادبيات ما بايد يک ادبيات مستدل٬ مغزدار٬ روشن٬ اقناعى٬ و بسيج کننده باشد. در عين حال بايد حرف روشن سياسى بزنيم و جواب مسائل را بدهيم و کل عقايدمان را به جامعه ببريم. طورى که دو ماه ديگر اگر کسى بخواهد عکسى از ما بگيرد٬ حتى بورژوازى و دشمن مان اگر بخواهد اينکار را بکند٬ بگويند اينها حزبى هستند با اين مشخصات. نه بگويند حزب متين و پخى هستند٬ بگويند حزبى اند انقلابى و سازش ناپذير و مارکسيست و کمونيست اند اما بگويند يک حزب متين سياسى و زمينى اند. احترام انسان که ميگويند برايشان شعار نيست که آن بالا نوشتند٬ هويت شان است و ميشود به اينها اعتماد کرد. ممکن است تئوريمان را نخوانند. ولى خيلى ها هستند که ميگويند من فلانى را ميبينم و اعتماد ميکنم و با اينها ميروم. به نظر من بايد هر کدام از ما منشا اعتماد باشيم در جامعه. هر کدام از ما طورى باشيم که در جامعه بگويند اگر فلانى هر سمتى رفت من دنبالش ميرم. اين مکانيزم اعتماد توده اى است. ممکن است عده اى تئوريمان را بخوانند و دقيق شوند که تا چه حد به مارکس و منصور حکمت نزديک هستيم. اينها دو درصد بيشتر نيستند. نود و هشت درصد جامعه اينگونه به احزاب سياسى اتکا نميکنند. و ما ميخواهيم حزب سياسى تمام عيار بسازيم. نميخواهيم حزب ايدئولوژيک و فرقه اى بسازيم. ميخواهيم يک حزب سياسى بسازيم که باز است٬ آزاد است٬ راحت است٬ متکى است به پرنسيپهايش. نبايد اين به يک شعار تبديل شود بلکه بايد در هر قدم حرکت ما٬ در رهبرى و اعمال رهبريمان٬ در سياستهايمان اين ديده شود. من شخصا خوشبينم و از همه کسانى که در کنفرانس ما نيستند دعوت ميکنم که بيايند و اين پرچم کمونيستى و مارکسيستى منصور حکمت را بلند کنند٬ به اين حزب ملحق شوند. بريم براى پيروزى و در فرصتى که داريم تلاشمان را بکنيم.
جنبش ما زخم خورده رفقا. مثل لشکرى هستيم که در يک جنگ معين جانباخته داديم٬ زخمى داديم٬ جائى عقبمان راندند٬ اما مجبوريم بلند شويم و پانسمان کنيم و راه برويم. يک دوره جديدى شروع شده است. بنظر من ما بايد دستمان را در دست همديگر بگذاريم. اعتمادمان را به همديگر بالا ببريم.٬ با تمام سلامت فکرى و اصولمان با همديگر رفتار کنيم. بريم با اعتماد بنفس بقيه را بياريم و بريم براى پيروزى. اين چشم اندازى است که بايد داشته باشيم. من يکبار ديگر تشکيل حزب اتحاد کمونيسم کارگرى را به شما٬ به رفقاى عزيزى که اينجا نيستند به رفقائى که بعدا ميپيوندند٬ و به جنبش سوسياليستى در ايران تبريک ميگم. زنده باد حزب!
***